مجله دانش

موضوعات متنوع

مجله دانش

موضوعات متنوع

اریک اریکسون

اریک اریکسون ( 1902 -1994)

اریک اریکسون در 15 جون 1902 در فرانکفورت به دنیا آمد و در 12 می 1994 از دنیا رفت. پدرش که دانمارکی بود پیش از تولد او خانواده‌اش را ترک کرد و مادر کلیمی‌اش بعداً با دکتر تئودور هامبرگر ازدواج کرد.

علاقه او به «هویت» از همان نخستین تجربه‌های شخصی‌اش در دوران مدرسه آغاز گشت. از یک سو بچه‌های مدرسه او را به خاطر قد بلند، چشمان آبی و موی بلند مسخره می‌کردند و او را «شمالی» خطاب می‌کردند و از سوی دیگر، به خاطر سابقه کلیمی بودنش مورد طرد قرار می‌گرفت.

اریکسون پس از مسافرت‌های متعددی که در اروپا کرد به مطالعه روانکاوی نزد آنا فروید پرداخت و از انجمن روانکاوی وین گواهی‌نامه گرفت. اریکسون در سال 1933 به آمریکا نقل مکان کرد و پیشنهاد تدریس در دانشکده پزشکی هاروارد را دریافت نمود. علاوه بر این، او به طور خصوصی نیز به روانکاوی کودکان پرداخت. بعد از آن، او در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، دانشگاه ییل، مرکز روانکاوی سانفرانسیسکو و مرکز مطالعات پیشرفته علوم رفتاری نیز به تدریس پرداخت.

اریکسون چندین کتاب منتشر نموده است که از آن میان، کتاب «حقیقت گاندی» او برنده جایزه معتبر پولیتزر گردیده است.

اریک اریکسون زمان زیادی را به مطالعه زندگی فرهنگی بومیان داکوتای جنوبی و شمال کالیفرنیا پرداخت. او از دانش به دست آورده خود در زمینه تاثیرات اجتماعی، محیطی و فرهنگی، در توسعه نظریه روانکاوی‌اش استفاده نمود.

در حالی که نظریه فروید بر جنبه‌های روانی- جنسی رشد تمرکز دارد، افزوده‌های اریکسون در مورد عوامل موثر دیگر، به تعمیق و گسترش نظریه روانکاوی کمک شایانی نموده است. او همچنین سهم مهمی در درک امروزی ما از چگونگی شکل‌گیری و رشد شخصیت در طول دوره زندگی دارد.

 

http://www.ravanyar.com/Psycologyworld/psycologist-life.asp  منبع:    

اسرار چشم ها

اسرار چشم ها

این مقاله پیرامون مبـحث پـرآوازه و نـوظـهور مـوسـوم بـه  "علایم دستیابی دیداری" می باشد. شیوه ای که مـا را قادر می سازد با مشاهده حرکات چـشـم هـا بـه نـحـوه اندیشیدن فرد پی ببریم. مـبـنـای ایـن علم بر پایه ارتباط تنگاتنگ جسم و ذهن بوده و آنـکـه افـراد با حـرکـت دادن چـشمـهایـشـان رونـد تـفـکـرات بـاطـنـی خـود را آشـکـار میسازند. فراگیری آن ما را یقینا در بهبود برقراری ارتبـاط با دیگران در زندگی یاری خواهد داد.

تشخیص حرکات چشم قدری به تمرین و ممارست نیـاز  دارد زیرا که برخی افراد حرکات چشم بسیار کنـد و آرام، مختصر، زیرکانه و یا تعمدی دارند که اغلب اوقات ارزیابی چشم را پیچیده و دشوار می گردانـد. حـرکات چـشـمـها نشان دهنده آن است که فرد چگونه میاندیشد،آیا وقایع گذشته و یا آینده را در تصور خود میپروراند، صدایی را در باطن خود دوبـاره می شـنـود و یا صدای جـدیـدی را در ذهن خود می آفریـنـد. در دلـش بـا خود حرف میزند و یا توجهش معطوف به احساساتش می باشد.

جهت رمز گشـایی حرکات چشمها صورت را به 3 بخش فوقانی-میانی-تحتانی در ذهن خـود مجسم کنید. اکنون مجددا آن 3 بخش را از وسط به 2 بخش چپ و راست تقسیم کنید. حرکت چشم به سمت هر یک از این 6 منطقه را میتوان اینگونه تفسیر کرد:

بالا: دیداری

وسط: شنیداری

پایین: تکلم و احساسات

سمت چپشان مربوط به اطـلاعـات یـادآوری شده و سمت راستشان مربوط به اطلاعات خلق شده می باشد. به این مفهوم که شخص به مـنظور دستیابی به مناطق مرتبط با حواس پنجگانه مغز بطور غیر ارادی چشمانش را به جهات مختلف حرکت میدهد.

  • چشمها بالا وچپ: نیـمکره غیـر بـرتـر تـجـسـمات فکری - تصویر ذهنی یادآوری شده - دستیابی به خاطرات بصری (Vr)
  • چشمها بالا و راست: نیـمـکره بـرتـر تجسمات فکری-تصویر ذهنی خلق شده-قوه مخیله (Vc)
  • چشمها وسط و چپ: نیـمـکره غـیر برتر پردازش حـس شـنـوایی-دستیابی به خاطرات اصوات-افتراق تن صدا (Ar)
  • چشمها وسط و راست: نـیـمـکره بـرتر پـردازش حـس شنوایی-تجسم اصوات جدید (Ac)
  • چشمها پایین و چپ: ندای درون-گفتگوی باطنی-ایجاد کلام(Ad)
  • چشمها پایین و راست: احساسات، حـس لامـسه و هـم احشایی-دستیابی به احساسات، عواطف، احساس سردی وگرمی، درد، فشار، حرکت و جاذبه(K)
  • چشمها مستقیم بسمت روبرو و متسع: دسـتـرسـی سـریع و آنی به تمام اطلاعات حسی (معمولا بصری)

 

 کاربردها

1- موثرتر ومفیدتر بیاندیشید                                                                         

 از آنجایی که حرکات چشمها سبب تحریک بخشهای متفاوتی از مغز میگردند، بـنـابـراین شما را در اندیشیدن بهتر یاری میکند. بـرای مـثال هنگامی که از شما پرسیده شود که آخرین فردی که امروز صبح ملاقات کردی چه کسی بود؟ شما بـا حـرکت دادن چشم هـا بسمت بالا و چپ می توانید آن را بهتر به خاطر بیاورید.

2- بدانید چه زمانی باید سکوت کنید                                                              

هنگامی کـه فـردی در حین انجام حرکات چشمی می باشد و شما نیز همزمان صحبت می کنید، رشته افکار وی برهم از دست میرود کـه سبب تاخیر و کندی ارتباط مـتـقـابل، سردرگمی و رنجش آن فرد نسبت به شما خواهد شد

3-حریم شخصی افراد  

 افرادی که شیوه تفکرشان وابسته بر اطلاعات بصری میباشد، بـه حـریم شخصی زیادی نیاز دارند. مایلند از شما به اندازه کافی فاصله بگیرند تا قادر باشند خیلی خوب شما را مشاهده کنند زیرا که با نگاه کردن به شـمـا اطـلاعـات بـسـیـاری را گـردآوری مـی کنند. بنابراین دور از آنها نشسته و یا بایستید. افرادی که احساسی می اندیشند مایـلـنـد به حد کافی نزدیـک بـاشـنـد تـا بـا شـما تـماس جسمی برقرار کنند که این کار را با زدن به بازوهای شما، گرفتن آرنج و یا شانه و دست دادنی که گویی میـل بـه رها کردن دستان شما ندارد بروز میدهند. همچنـیـن افـرادی که یادگیری و تفکراتشان وابسته به اطلاعات شنیداری میباشد کمترین توجهی نسبت به وجود شما و حرکات جسمانی شما ندارند زیرا که تمام توجه شان معطوف به جزئیات و صـحت اطـلاعـات مبـادلـه شده و تحلیل آن میگردد.چشم برهم زدنهای مکرر و یا حتی بستن چشمها به مدت چند ثانـیه در هنگام بحث و گفتگو پیرامون مسائل پیچیده از ویژگیهای اخلاقی آنان میباشد.

4- دروغگو را شناسایی کنید                                                                      

هنگامیکه مشاهده کردید شخصی درپاسخ به پرسشهای شما به بالا و سـمـت راست چشم میدوزد احتمالا در فکر فریب و یافتن پاسخ ساختگی میباشد.

زیاده روی نکنید

به خـاطر داشته باشید که حرکات چشمها در تمام افراد صادق نمیباشد گاهی اوقات در افراد چـپ دسـت حـرکات چشم مذکور معکوس بوده و یا حتی برخی افراد دارای حرکات چشم منحصر به فردی می باشند. بنابراین در استفاده از آن مـحـتـاط و مـیانه رو باشید و هیچگاه به آن به دید یک قانون ثابت ننگرید.

منبع:  :http://www.mardoman.com/life/eyes.aspx

آنچه برای خلاق شدن باید بدانید

آنچه برای خلاق شدن باید بدانید

آیا دوست دارید خلاقیتتان را بالا ببرید؟ آیا فکر می کنید خلاقیت بالا باعث بهبود زندگیتان خواهد شد؟

قبل از دادن پاسخ بله یا خیر به سوال بالا، ببینید واژه ی خلاقیت در نظر شما واقعاً چه مفهومی دارد؟

اگر تصور می کنید خلاقیت فقط برای هنرمندان لازم است، درحالیکه شما مدیر یا معاون یک شرکت هستید، احتمالاً پاسخ شما به سوال بالا منفی خواهد بود. اما باید بدانید که مفهوم خلاقیت چیزی بسیار فراتر از هنر و هنرمندان است و در کلیه ی عرصه های زندگی برای همه مورد نیاز است.

تصور شما از یک فرد خلاق احتمالاً کسی است که در یک اتاق زیر شیروانی که پر از تابلوهای نقاشی است زندگی میکند. یا نویسنده ای که همه ی روز خود را پشت یک کامپیوتر مشغول کار کردن بر روی رمان جدید خود می گذراند. یا یک موسیقیدان، بازیگر، یا خواننده که روی صحنه مشغول اجراست. همه این افراد به طرز هنرمندانه ای کار خود را به دیگران نشان می دهند، و می توان گفت که افراد خلاقی هستند حتی اگر کسی از هنر آنها لذت نبرد.

اما در مورد یک مدیر شرکت که افکار جدیدی برای تولید یک محصول جدید در سر دارد چه می توان گفت؟ فردی که برای به مرحله ی عمل درآوردن افکار و ایده های خود، شرکتی تاسیس کرده و صدها نفر را استخدام می کند؟ به نظر شما آیا این کار هم نیازمند خلاقیت نیست؟

در مورد یک دانشمند محقق که در آزمایشگاه خود مشغول به کار است، و سعی دارد تا ماده ای جدید برای ساختن دارویی برای درمان یک بیماری خطرناک بسازد، چه میتوان گفت؟ آیا این هم کاری خلاق نیست؟ مادری که سعی دارد تا با بودجه ی کم خود غذاهای خوشمزه برای کودکانش بپزد چطور؟ او فردی خلاق نیست؟

برای یک نفر ممکن است خلاقیت به معنای چسباندن صدف های دریایی در اطراف یک نقاشی برای قاب گرفتن آن باشد. برای فردی دیگر خلاقیت در حل یک مسئله ی دشوار فیزیک است.

وقتی مفهوم خلاقیت را فقط در چارچوب هنر تعریف کنیم، مطمئناً خیلی تفکرات و ایده های ناب و خلاقانه را نادیده گرفته ایم. هنرمندی که نقاشی می کند و نویسنده ای که رمان می نویسد، هر دو با دانشمندی که در آزمایشگاه کار می کند و آن مؤسس شرکت و آنکه با صدف دریایی برای نقاشی ها قاب درست می کند، وجه مشترک دارند.

همه ی آنها روی مشکلات و راه حلهایی برای آنها کار می کنند که سابقاً وجود نداشته است. این افراد از فکرشان برای تصویر راه های جدید برای انجام کارها استفاده میکنند.

آنها ایده هایی جدید، دیدگاهی جدید، محصولات جدید و تکنیک های جدید ابداع میکنند. گاهی اوقات توانایی خلاق بودن منجر به شهرت و ثروت می شود و گاهی هم فقط یک نوع احساس رضایت شخصی در فرد ایجاد می کند.

حال سؤال این است که آیا ما می توانیم توانایی خلاق بودن خود را تقویت کنیم؟ بله، یاد گرفتن اینکه چطور خلاق باشیم کاری بسیار لذت بخش و مفرح است. اکثر ما در دوران کودکی قبل از اینکه قانون های جهان را یاد بگیریم، بسیار خلاق بودیم. راه های بسیار زیادی برای زنده کردن دوباره ی این روحیه خلاقیت در ما وجود دارد.

برخی از این تکنیک ها شامل افکار بکر و ناگهانی، طرح ریزی فکر، اشکال مختلف هیپنوتیزم  و مدیتیشن و خواب های هدایت شده می باشد.

همه ی این تکنیک ها یک وجه اشتراک دارند: همه ی آنها سعی دارند تا از انتقادات و قضاوت های درون مغز ما عبور کنند.

همه ی ما ندایی درونی داریم که بر هر چه ما به آن فکر میکنیم و انجام می دهیم، نگاهی نقادانه دارد. اکثر اوقات ممکن است متوجه این ندای درونی باشیم و این ندا تاثیری شگرف بر عملکردهای ما در زندگی دارد.

در اکثر ما این ندای درونی بسیار منفی است. مهم نیست که در مورد چه فکر کنیم یا قصد انجام چه کاری را داشته باشیم، این ندای درونی دقیقاً مثل یک ضبط صوت مداوم مشغول انتقاد کردن و عیبجویی از کارهای ما و افکار و ایده هایمان است.

وقتی ما به فکری جدید برمی خوریم، ندای درونیمان به ما می گوید: "این فکری احمقانه است." یا اینکه می گوید، "من نباید هیچ وقت فردی متوسط باشم، باید بدرخشم و همیشه بهترین باشم. همه ی افکار من باید نوگرایانه و عالی باشد. اگر ایده های من از همان ابتدا عالی نباشد، من شکست خورده ام و بهتر است دیگر تلاشی نکنم."

این منتقد درونی منفی همیشه به صورت یک ندا نیست و گاهی تصاویری از شکست خود مشاهده می کنیم. یا احساس ترس و خجالت به ما دست می دهد که ما را از دنبال کردن ایده ها و اعمال جدید و خلاقانه باز می دارد.

منتقد درونی شما وقتی از شما انتقاد می کند و می گوید که افکار و ایده هایتان جالب نیست، شریر و زیان آور نیست. در واقع این منتقد سعی دارد تا شما را خجالت زده شدن در برابر واکنش ها و عکس العمل های منفی اطرافیان درمورد ایده های شما محافظت کند.

این منتقد درونی سعی دارد تا از ما فردی کامل و مطمئن بسازد، اما ممکن است گاهی تاثیرات مخربی نیز داشته باشد.

اگر این گفتگوهای نقادانه درونی ما اکثراً منفی باشد، توانایی های خلاقانه ما فروکش کرده و رفته رفته از بین می روند. و این حس انتقادگر درونی به جای اینکه به ما کمک کند تا افکار بهتری ایجاد کنیم، توانایی ما را برای مطرح کردن ایده ها و افکار جدید نابود می کند.  

شما نمی توانید در آنِ واحد هم انتقادگر و هم خلاق باشید. این دو رویکرد نیازمند طُرق فکری متفاوت از یکدیگر هستند. رویکرد انتقادانه، تحلیلگرایانه، و قضاوتیِ مغز ما از عهده ی ایجاد و تولید ایده ها و افکار جدید و خلاقانه بر نمی آید.

حتی نوع موج مغزی که هنگام افکار خردگرایانه و تحلیلگرایانه ایجاد می شود کاملاً با زمانی که افکار و ایده های خلاقانه تولید می کنیم متفاوت است.

اما اگر می خواهید خلاق باشید، موقعش رسیده است که با این منتقد سرسخت درونی مقابله کنید و او را پی نخود سیاه بفرستید!

منبع:        :http://www.mardoman.com/family/divorce.aspx