مجله دانش

موضوعات متنوع

مجله دانش

موضوعات متنوع

احساس خود ارزشمندی

احساس خود ارزشمندی

نظریه پردازان شخصیت، همگی بر این عقیده اند که داشتن خود ارزشمندی نقش اساسی در رشد سالم شخص دارد و اظهار می دارند که زندگی سالم روانی تنها در سایه احساس ارزش خود مثبت شکل می گیرد. خود ارزشمندی تجربه توانا بودن برای مقابله با مسائل اساسی زندگی و احساس شایستگی و خودباوری است. خود ارزشمندی از دو مقوله تشکیل یافته:


1) احساس کارآمدی شخص: به معنای اعتماد به عملکردهای ذهنی و توانایی های خود برای فکر کردن، یاد گرفتن، قضاوت کردن، انتخاب کردن و تصمیم گرفتن و مهم تر از همه به معنای مقابله و غلبه بر مسائل و مشکلات متعدد و مختلف زندگی و کنترل خود است.


2) احترام به خود: به معنای باور داشتن حق خود برای زندگی کردن و خوشحال بودن و فراتر از آن باور داشتن خود برای ابراز ایده ها، احساسات، خواسته ها، نیازها و سزاوار بودن برای رسیدن به هدف و موفقیت است و خود را شایسته محبت و احترام دیگران دانستن است. اینکه گفته می شود احساس با ارزش بودن نیاز اساسی هر انسانی است بدین معناست که خود ارزشمندی نقش حیاتی در فرآیند زندگی ایفا می کند و در حقیقت برای بقا و زیستن ضروری است. به نظر راجرز تصویر خویشتن رشد یافته، انسان را به سوی سازگاری با جهان بیرون سوق می دهد. خود ارزشمندی در واقع به منزله سیستم خودآگاهی ایمن عمل می کند و مقاومت، قدرت و توانایی لازم را برای بازسازی ایجاد می کند و بدون آن رشد روانی فرد مختل می شود و زمانی که احساس خود ارزشمندی پایین است:
-
قدرت مقابله و میزان انعطاف پذیری شخص در برابر مشکلات و سختی ها کاهش می یابد.
-
شخص دچار آشفتگی، اضطراب و پریشانی می شود.
-
شخص خود را درمانده و شکست خورده می پندارد.
-
شخص بیشتر می خواهد از غم و اندوه اجتناب کند تا بخواهد شادی و نشاط را تجربه کند.
-
موارد منفی بیشتر از موارد مثبت بر فرد حکمرانی و تسلط دارد.
-
پیشرفت آنها کمتر از حد واقعی شان است.
-
قادر نیستند از موفقیت خود خوشحال شوند و رضایت درونی به دست آورند.
-
نسبت به احساسات و افکار خود تردید و از ابراز آن ترس دارند.
-
تمایل چندانی برای تعامل با دیگران ندارند و گاه آن را خصمانه تلقی می کنند. بنا به نظر کوپراسمیت احساس خود ارزشمندی ارزشیابی و قضاوتی شخصی است از شایستگی خود که ویژگی عامل شخصیت است نه یک نگرش لحظه ای برای موقعیت های خاص. به نظر وی والدین مهم ترین عامل رشد احساس خود ارزشمندی سالم در کودکان و نوجوانان هستند. والدین می بایست اصول ذیل را در رفتار با کودکان و نوجوانان جهت رشد خودارزشمندی رعایت کنند: ۱) فرزندان را با عشق و احترام بزرگ کنند و این احساس را در آنها ایجاد کنند که به اندازه کافی خوب و قابل قبول هستند. ۲) در محیطی حمایت کننده نقش های مناسب و قابل اجرا را به آنها محول کنند. ۳) از آنها متناسب با توانایی هایشان انتظار و توقع داشته باشند. ۴) آنها را دچار تناقض نسازند. ۵) برای کنترل آنها به رفتارهایی نظیر مسخره کردن، ایجاد احساس گناه، تحقیر کردن و سو»رفتار جسمی متوسل نشوند. ۶( از هر فرصتی استفاده کنند تا به آنها نشان دهند که به شایستگی و خوب بودنشان اعتقاد دارند. ۷) آنها را برای آشکار ساختن احساسات غیرقابل قبول مجازات نکنند. ۸) توانایی خویشتن داری را در آنها پرورش دهند. ۹) آنها را به اندازه ای حمایت و محافظت کنند که یادگیری و اعتماد به نفسشان خدشه دار نگردد. ۱۰) احساسات و افکار آنها را ارزشمند و با اهمیت تلقی کنند.

منبع: روزنامه مردم سالاری

۱۰خطای شناختی معمول



۱۰خطای شناختی معمول

 

1.تفکر همه یا هیچ:همه چیز را سفید و در غیر این صورت سیاه می بینید.هر چیز کمتر از کامل و شکست بی چون و چراست.زنی که رپیم لاغری گرفته بود ،پس از خوردن یک قاشق بستنی گفت:"برنامه لاغری من دود شد و به هوا رفت."با این طرز تلقی به قدری ناراحت شد که یک ظرف بزرگ بستنی را تا به آخر نوش جان کرد.

 

2.تعمیم مبالغه آمیز:هر حادثه ی منفی و از جمله یک ناکامی شغلی را شکستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی می کنید و آن را با کلماتی چون "هرگز" و "همیشه" توصیف می کنید.فروشنده افسرده ای که در حال رانندگی پرنده ای به شیشه اتومبیلش خورده بود گفت:"چه بدشانس هستم،پرنده ها همیشه به شیشه اتومبیل من می خورند."

 

3.فیلتر ذهنی:تحت تاثیر یک حادثه ی منفی همه ی واقعیت ها را تار می بینید.به جزئی از حادثه ی منفی توجه می کنید و بقیه را فراموش می کنید.شبیه چکیدن یک قطره جوهر که بشکه ی آبی را کدر می کند.به خاطر طرز برخورد خود با همکاران اداره تشویق می شوید، اما در این میان کسی از جمع همکاران کلمه ای نه چندان جدی در مقام انتقاد از شما می گوید.روزهای مدید در حالی که همه ی گفته های مثبت را فراموش می کنید،تحت تاثیر این تک انتقاد رنج می برید.

 

4.بی توجهی به امر مثبت:با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت ،اصرار بر مهم نبودن آنها دارید.کارهای خوب خود را بی اهمیت می خوانید،می گویید که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد.بی توجهی به امر مثبت شادی زندگی را می گیرد و شما را به احساس ناشایسته بودن سوق می دهد.

 

5.نتیجه گیری شتابزده:بی آنکه زمینه ی محکمی وجود داشته باشد نتیجه گیری شتابزده می کنید.

ذهن خوانی:بدون بررسی کافی نتیجه می گیرید که کسی در برخورد با شما واکنش منفی نشان می دهد.

پیشگویی:پیش بینی می کنید که اوضاع بر خلاف میل شما در جریان خواهد بود.بدون هر گونه بررسی می گویید:"آبرویم خواهد رفت؛از عهده ی انجام این کار بر نخواهم آمد."و اگر افسرده باشید ممکن است به خود بگویید "هرگز بهبود نخواهم یافت."

 

6.درشت نمایی:از یک سو درباره ی اهمیت مسائل و شدت اشتباهات خود مبالغه می کنید و از سوی دیگر،اهمیت جنبه های مثبت زندگی را کمتر از آنچه هست برآورد می کنید.موردی اسن که به آن،گاه بازی دوربین چشمی نام نهاده اند.

 

7.استدلال احساسی:فرض را بر این می گذارید که احساسات منفی شما لزوما منعکس کننده ی واقعیات هستند:"از سوار شدن در هواپیما حشت دارم؛حتما پرواز با هواپیما بسیار خطرناک است." یا"احساس گناه می کنم؛باید آدم بدی باشم." یا "خشمگین هستم،معلوم مس شود با من منصفانه برخود نشده است." یا"احساس حقارت می کنم؛معنایش این است که فردی از درجه ی دوم اهمیت هستم." یا "احساس نومیدی می کنم؛حتما باید نومید باشم."

 

8."باید"ها:انتظار دارید که اوضاع آنطور که شما می خواهید و انتظار دارید باشد.نوازنده ی بسیار خوبی پس از نواختن یک قطعه ی دشوار پیانو ، با خود گفت:"نباید اینهمه اشتباه می کردم." آنقدر تحت تاثیر این عبارت قرار گرفت که چند روز متوالی حال و روز بدی داشت.انواع و اقسام کلماتی که "باید" را به شکلی تداعی می کنند ، همین روحیه را ایجاد می نمایند.

آن دسته از عبارتهای "باید" دار که برضد شما به کار برده می شوند ، به احساس تقصیر و نومیدی منجر می گردند.اما همین باورها ، اگر متوجه سایرین و یا جهان به طور کلی شود منجر به خشم و دلسردی می گردد.

"نباید اینقدر سمج باشد."

خیلی ها می خواهند با "باید" ها و "نباید" ها به خود انگیزه بدهند."نباید آن شیرینی را بخورم." اغلب بی تاثیر است ."باید" ها تولید تمرد می کنند و اشخاص تشویق می شوند که درست برعکس آن را انجام دهند.

 

9.برچسب زدن:برچسب زدن، شکل حاد تفکر هیچ یا همه چیز است.به جای اینکه بگویید "اشتباه کردم"

به خود برچسب منفی می زنید :"من بازنده هستم." گاه هم اشخاص به خود برچسب"احمق" یا "شکست خورده" و غیره می زنند.برچسب زدن ، غیرمنطقی است؛زیرا شما با کاری که می کنید تفاوت دارید.

انسان وجود خارجی دارد اما "بازنده" و "احمق" به این شکل وجود ندارند.این برچسب ها تجربه های بی فایده ای هستند که منجر به خشم ، اضطراب ، دلسردی ، و کاهش عزت نفس می شوند.

گاه برچسب متوجه دیگران است.وقتی که در مخالفت با نظر شما حرف می زند ، ممکن است او را یک متکبر بنامید.بعد احساس می کنید مشکل به جای رفتار یا اندیشه ، بر سر "شخصیت" یا "جوهر و ذات" اوست.در نتیجه او را به کلی بد قلمداد می کنید و در این شرایط فضای مناسبی برای ارتباط سازنده ایجاد نمی شود.

 

10.شخصی سازی و سرزنش:خود را بی جهت مسئول حادثه ای قلمداد می کنید که به هیچ وجه امکان کنترل آن را نداشته اید.وقتی زنی از آموزگار پسرش شنید که او در مدرسه خوب درس نمی خواند ، با خود گفت:"این نشان می دهد که من مادر بدی هستم." و چه بهتر که این مادر علل واقعی درس نخواندن فرزندش را می جست تا او را کمک کند.

شخصی سازی منجر به احساس گناه،خجالت و ناشایسته بودن می شود.

بعضی ها هم عکس این کار را می کنند و سایرین ویا شرایط را علت مسائل خود تلقی می کنند و توجه ندارند که ممکن است خود در ایجاد گرفتاری سهمی داشته باشند."علت زندگی زناشویی بد من این است که همسرم منطقی نیست." سرزنش به خاطر ایجاد رنجش ، اغلب موثر واقع نمی شود.

 


منبع:کتاب "از حال بد به حال خوب"

نویسنده: دیوید برنز

ترجمه:مهدی قراچه داغی

 

نان



نان


250px-نان_بربری



نان به ماده‌ای غذایی که از خمیر نمودن ماده اصلی آرد و مایهٔ خمیر و آمیزش آنها با آب یا روغن و گاه نمک و شکر و پخت خمیر در تنور یا فر بدست می‌آید.

 

پیرامون واژه

 

ریشهٔ واژهٔ نان از پارسی پهلوی می‌باشد. فرهنگ فارسی دهخدا دربارهٔ «نان» در زبان‌ها و گویش‌های گوناگون چنین آورده‌است:

 

    پهلوی :نان، ارمنی: نکن (نان پخته در خاکستر)، ماخوذ ازپهلوی، نیکان = پارسی : نیگان، بلوچی : نگن و نظایر آن، از ایرانی باستان : نگن، منجی : نگهن، کردی :نن، نان، زازا: نا، نان، دوجیکی : نن، گیلکی : نان، فریزندی، یرنی و نطنزی : نون، سمنانی : نونا، سنگسری و سرخه‌ای : نون، لاسگردی : نن، شهمیرزادی : نون

 

سرچشمه و پیشینه

 

نان (نان تخت و نازک) از آسیای مرکزی و از کشورهای پارسی‌زبان چون ایران، افغانستان و تاجیکستان سرچشمه گرفت و سپس به کشورهای جنوب آسیا چون هند و پاکستان رفت. در زبان فارسی به همهٔ نان‌ها نان گفته می‌شود، ولی در کشورهای هند و پاکستان منظور از نان، نان تنوری است.

این نوشتار خُرد است. با گسترش آن به ویکی‌پدیا کمک کنید.

 

گونه‌ها

 

نان بربری

 

نانها انواع مختلفی دارند که بر اساس آداب اقوام و ملل مختلف متفاوتند و هریک به تناسب و فراخور اقلیم مردم منطقه طبخ می‌شوند. به عنوان نمونه در مناطق سردسیر در ترکیب خمیر نان از چاشنی‌های گرم نظیر زنجبیل و یا حتی فلفل استفاده می‌شود. همچنین در مناطق استوایی در ترکیب آرد و یا خمیر نان از خرما استفاده می‌گردد.

 

    * نان تابون، نانی است مانند نان ساج که آن را نیز چادرنشینان می‌پزند ولی در تنورهای زیرزمینی.

 

    * 'نان لواش، نان نازک تردی است به قطر سه میلیمتر که از خمیر فطیر یا خمیر «کم در آمده» پخته می‌شود. این نان را نان تنوری یا نان تافتون هم می‌گویند. نانی که از همان خمیر ساخته شده ولی بسیار نازک باشد، نان خونگی می‌نامند که پس از پخت بسیار نازک است.

 

    * سنگ نانی یا نان سنگک، نانی است نرم تر از لواش با کلفتی ۹ میلیمتر، که در شهرهای بزرگ متداول است و خمیر آن «در آمده» است، نان سنگک را نان خمیری نیز می‌نامند.

 

    * نان بربری نانی است قدری سفت تر با ضخامت ۸/۱ سانتیمتر که مانند نان سنگگ خمیر آن ورآمده‌است. این نان در واقع به نام عشایر بربر است که یکی از شاهان قاجار در سده گذشته در جنوب تهران اسکان داد.

 

    * نان روغنی یا نان خشک (خشکه) از خمیر فطیر درست شده ولی روغن گوسفند هم به آن اضافه کرده‌اند. پس از پخت، خشک و ترد و مثل بیسکویت می‌شود. نان روغنی یا معمولی است که اغلب به آن کنجد می‌زنند، و یا شیرین است که در خمیر آن شیره انگور یا شکر می‌افزایند.

    * نان شیرمال (نان دشتری)، نانی است ظریف و زیبا مانند کیک که در روزهای عید می‌خورند.

 

    * گُلاج (غلاج)، که مانند نان بربری است ولی کلفتی آن در حدود ۴ سانتیمتر است و در مازندران و گرگان متداول است.

 

 

 

 

 

 

منبع: ویکی پدیا